واکسن 4 ماهگی سینا
دیروز واکسن 4ماهگی سینا رو زدیم...خدارو شکر خدارو شکر خیلی خوب بود اصلاً اذیت نشد...نه گریه کرد نه تب کرد...خدا می دونه چقدر نگران بودم چقدر گریه کردم..از تب خیلی می ترسم...می دونم زیادی نگرانم و خودمو اذیت می کنم ولی چه کار کنم دست خودم نیست..مامانم میگه اگه حساب کنی می بینی از وقتی این بچه به دنیا اومده تو بیشتر از اون گریه کردی اما الان خوشحالم که این مرحله هم به خیر گذشت.... حالا کوووووووووو تا 2 ماه دیگه ...
نویسنده :
مامان منا
11:21
اولین سفر شمال با سینا
این اولین سفرمون به شمال همراه با سینا بود ...قبل از رفتن نگران بودم توی راه اذیت بشه یا تغییر آب و هوا بهش نسازه ولی خدارو شکر خیلی خوب بود .... خییییییلی خوش گذشت..هوا عالی بود...حالا دیگه واسه مسافرتای بعدی کمتر نگرانم ...
نویسنده :
مامان منا
15:24
اسباب بازی های سینای 3ماهه
چند روز دیگه سینا 4 ماهش میشه... می خواستم یه توضیحی در مورد بازی ها و اسباب بازیهای سینا تو 3ماهگی بدم..دیروز از اسباب بازی ها عکس گرفتم تا جالب تر بشه... اول از همه در مورد این حیوون انگشتیا بگم که سینا خیلی دوسشون داره وقتی تو دستم می کنم یا باهاشون شعر می خونم یا صداشونو در میارم البته بعضیا رو نمی دونم صداهاشون چیه مثلاً گوزن یا موش..صدا شون چیه واقعاً؟؟!!!! خلاصه پسرم واسشون کلی ذوق می کنه و دستشو دراز می کنه تا بگیرتشون..گاهی موفق می شه که بگیره و طبق معمول صاف می بره سمت دهنش این جغجغه ها بخصوص اون خرگوشه رو خیلی دوست داره وقتی تکونش می دم هم دستاش تکون می خوره هم توی سرش صدا می کنه... یکی ...
نویسنده :
مامان منا
21:11
انگشت خوردنای سینا
سینای کوچولوی من تازگیا یاد گرفته انگشتشو می خوره...گاهی وقتا دو تا دستشو می کنه تو دهنش که خودش حالش بد می شه گریه اش می گیره..منم می گم آخه مامانی مگه مجبوری.. کلی هم بهش می خندم اول از یه انگشت شروع می کنه بعد دو تا آخرم همش با هم...بعضی وقتا دستشو می گیرم از دهنش درمیارم کلی براش توضیح می دم که این کار خوب نیست...میکروب داره...حالت بد می شه....مریض میشی وغیره ..ولی آخر سر فقط خنده تحویلم میده مثل عکسی که گذاشتم...منم وقتی اینجوری ناز می خنده نمی تونم همینجوری صاف صاف نگاش کنم بغلش می کنم می چـــــلومش...عاشــــــــقتم ...
نویسنده :
مامان منا
20:19
بدون عنوان
پسرم عاشق آویزای کریرشه...فقط از همون یدونه آویز میترسه :) ...
نویسنده :
مامان منا
20:14
بدون عنوان
پسرم فقط از این آویز کالاسکش می ترسه ..نمی دونم چرا..مخصوصاً وقتی تکونش می دیم...نگا چجوری از ترس چسبیده به تشکش..یعنی ترس از چشاش چیک چیک می کنه..وقتی اینجوری می ترسه خندم می گیره انگار چی دیـــــده :))) ...
نویسنده :
مامان منا
11:54
بدون عنوان
بدون عنوان
دنیایِ کوچکش را تا زده و آرام، زیر سرش گذاشته فرشته کوچکی که هبوطش بر زمین تازه آغاز کرده... ...
نویسنده :
مامان منا
13:29